کاری از من ساخته نیست
رفته بودم شهرک شمس آباد. کاری داشتم، انجام نگرفت. برگشتن، سه چهار کیلومتری مانده به شهر، حوالی دانشگاه ، زنی یا دختری دستش را بالا برد. از او رد شده بودم. در دل گفتم تابستانه. هوا گرمه گناه داره. من که این مسیر رو دارم میرم مسافر کشی هم نمی کنم بذار برسونمش. سمت راست […]