آفرینش
باید صاعقهای تودههای ابر را میشکافت تا من نیزهام را بیابم، نیزهای که با آن نه یک نشان، که همزمان چندین نشان زنم. و عاقبت یافتم بر فراز رنگینکمانی زیبا، نه یک تیر، که هزاران نیزه را…
راستی! من چرا همیشه به خورشید زُل میزنم؟!
داستان شماره اول, مهدی رحمانیان حقیقی 0
باید صاعقهای تودههای ابر را میشکافت تا من نیزهام را بیابم، نیزهای که با آن نه یک نشان، که همزمان چندین نشان زنم. و عاقبت یافتم بر فراز رنگینکمانی زیبا، نه یک تیر، که هزاران نیزه را…
راستی! من چرا همیشه به خورشید زُل میزنم؟!